تپش قلبت
صدايى از دور مى آيد
وقتي آرام ، آرام آغوشت را براى
يافتنم باز مى كنى
مى توانم بخوبى بشنوم
صداى دانه دانه شده ى
انار وجودت را
ID man:snow67p@yahoo.com
صدايى از دور مى آيد
وقتي آرام ، آرام آغوشت را براى
يافتنم باز مى كنى
مى توانم بخوبى بشنوم
صداى دانه دانه شده ى
انار وجودت را
اي كاش صبر مي كردي
تا آغوش كودكانه ي شبي
ما را در آغوش مي گرقت
آنگاه با خيالي آسوده
مي رفتي
يا نه
تو نمي رفتي
بلكه ديگر ما ، تو و من
كودك شب را ر آغوش مي كشيديم
ديشب لباس بنفشِ نيلي ام را پوشيده بودم
همان كه تو دوست داري
نمي دانم خاصيت آرامش اسن رنگ بود يا
انار و آلبالويي كه به خوردِ
روحمان مي داديم
كه تو انقدر آرام
همچون كودكي معصوم
در آغوشم جاي گرفتي
در قلب من آتشكده ي زرتشتيان است
مي بينيد چه زيبا پرستش مي كنند ايمان را
نمي دانم چند اوستا بايد بنويسند
تا قلب من آرام گيرد
سردابي مي ماند از تنديسها
از گذشتگان بي گذشته
تنديسهايي همچون تابوت
تابوتهايي بي مُرده
جنازه گاني زنده
در پس قرنهاي روانهاي سردو مخروب
شايد بيايد يادي
در كوچه پس كوچه هاي
تيرهاي برق
يادي از اولين زندگي
عزاداران خسته نباشيد
مي دانم تمام اشكهايتان ، شبنمهايتان
را از ما دريغ نكرده ايد
امّا ببينيد
شوق شبنمهاي مرا
هنوز پس از رفتنش
گرمِ گرم است