اسير
در تاروپود يك زمان گم شده ايم
اسير ترس گشته ايم
توهم،خيال،شده اند بازيچه
سير نمي شويم،هرچه مي گذرد،زنداني مي شويم
مردماني ترسو شده ايم
از آزادي دَم مي زنيم،اما از همان آزادي مي ترسيم
بدبيني،غرور،شده اند بازيچه
سر برمي دارند از درون،نمي گذارند
باور كنيم به خود
زندگي،مردن،شده اند بازيچه
دست يك عده انسان ترسو
بس كنيد!اين همه هياهو چيست در درون؟
درون را باز كنيد
...بزدل شده ايم،آنقدر كه ديگر از اين هم مي ترسيم
آري!نقشهاي ما از درون اند و ما مي ترسيم تا مبادا پنداريم اين نقشهاي دروغين نيز دروغ اند
0 Comments:
Post a Comment
<< Home